علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

برای اولین بار خودت تنهایی رفتی خرید...

سلام عزیز دلم ی نیم ساعتی میشه از خونه ی عمه زهرا اومدیم بابایی تو مغازه بود ومنو اون مشغول صحبت بودیم که تو همش میگفتی:مامانی بتنی(بستنی). فروشگاه کنار خونمونه،ولی من گفتم:اگه همیشه به حرفت گوش بدم وهربار که بستنی بخوای برات بخرم بدعادت میشی (واسه همین خواستم حواستوپرت کنم)که یهو به پشتم نگاه کردم ودیدم نیستی ،این ورو اونورو نگاه کردم نبودی ،گفتم:نکنه مث دفه ی قبلی باز رفته باشی فروشگاه،رفتم اونجا ودیدم،بلــــــــــــــــــــه....آقا رفته فروشگاه در یخچال فروشگاهو هم باز کرده و ی بستنی رو در حال در اوردن از یخچاله،من که کلی ذوق کرده بودم پسرم اونقدر بزرگ شده که خودش میره خریدولی درست مث پسر عموی 6سالش که پارسال رفت فروشگاه تخم مرغ...
8 خرداد 1392

خدا جون سلام

این مطلبو توی نت دیدم قشنگ و جالبه خدا جان , حرفهایم را توی نیم ساعت باید براتان بنویسم خودتان میبینید که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفه کلید چقدر عرق میریزم خداجان , از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که شما یک ایمیل داری  که هر روز چکش میکنید هم خوشحال شدم , هم ناراحت خوشحال به خاطر اینکه می توانم درد دلم را بنویسم  و ناراحت از اینکه ما که توی خانه مان کامپیوتر نداریم ما توی خانه مان دو تا اتاق داریم یک اتاق مال آقا جان و ننه مان است  یکی هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ  دو تا پشتی نو داریم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آورد...
7 خرداد 1392

ولادت امام علی (ع) ورزو بابایی

حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمودند: اى مردم! به خدا سوگند من هرگز شما را به هيچ طاعتى فرا نمی ‏خوانم مگر آن كه خود بر شما. در عمل به آن. پيشى مى‏جويم و از هيچ گناهى بازتان نمی ‏دارم و نهى نمى‏كنم. مگر آن كه پيش از شما، خود را از عمل به آن باز می‏دارم. نهج البلاغه، خطبه١٧٣   ای پدر بوی شقایق می دهی          عاشقی را یاد عاشق می دهی   با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر        هر چه دارم از تو دارم ای پدر   ...
3 خرداد 1392

خودت واسه خودت آقایی شدی

ی روز که مشغول کار توی خونه بودم ،دیدم خبری ازت نیست اومدم سراغت دیدم خودت رفتی دفتر نقاشیت ومداد رنگیاتو از کشو در اوردی ونقاشی میکشی کلی ذوق کردم ویواشکی رفتم دوربینو اوردمو ازت عکس گرفتم ولی تا متوجه شدی دست از نقاشی کشیدن کشیدی ودوربینو میخواستی. فدات بشم که اینقدر شیرینی92.2.19 ...
2 خرداد 1392

پشه علی مرتضی رو بدجوری بوس کرد

اینجا پشه ها خوب بوست کردن البته الان خوب شدی ،جای یکیشون حسابی نگرانم کرده بود اما خداروشکر داره خوب میشه.چون ی پشه های عجیبی اومده بودن که جای نیششون سالک میشد خداروشکر که مال تو اینطوری نبود. 92.2.17 ...
2 خرداد 1392

بازی جدید وشیوه ی جدید ماست خوردن

این بازی جدیدته که تو به خاطره صدایی که میده بهش میگی چیک چیکه خیلی هم دوسش داری وخوب باهاش بازی میکنی. از شوش کنارحرم دانیال برات گرفتم 92.2.11 نمیدونم چرا اینبار ماست خوردی عین بچه گیات وحتی بدتر از اون خودتو این ریختی کردی 92.2.11 ...
2 خرداد 1392

ی نهار سه نفره

سلام عشق مامان ی روز که حالم ازخوبم خوبتر بود تصمیم گرفتم دستپختمو نشون بابات بدم خورشت قیمه با زرشک پلو وچون تو وبابایی سیب زمینی زیاد دوست دارین براتون سرخ کردم ،غدا عالی شده بود ،از همه قشنگ تر قاشق چنگال تو بود که عین خودمون برات کنار گذاشتم وتوهم قشنگ نشستی تا من برات غذابکشم .میبینی سیب زمینی جا گوشه سفره هم گذاشتم چون میدونم شما که با تزینات غذا که از سیب زمینی سیر نمیشین. دوست داشتم یادگاری بمونه ...
2 خرداد 1392

عکس هنری مامان

ذوق هنری مامانتو ببین عزیزم فروردین سال 92 سرزمین باباجونی چه قاصدکای خوشکلییییییییییی گل قاصــــــــــــــــــدک اینم قاصدک این دونه ها زیرشونن ،خوردنین عین برنج میمونن اینجا فوق العادست نتونستم از بیرون شیشه ی ماشین عکس بندازم عین جاده ی شماله کاکتوس ،خونه ی داییم توی روستا چه قشنگه دروبرش هم جعفری رشد کرده ...
2 خرداد 1392
1